-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 20:02
من اکنون احساس میکنم بر تل خاکستری از همه ی اتشهای و امیدها و خواستنها تنها مانده ام و گرداگرد زمین خلوت را مینگرم و اعماق اسمان ساکت را مینگرم و خود را مینگرم در نگریستن های همه دردناک و همه تلخ این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است وهر لحظه سریع تر وکوبنده تر که تو اینجا چه میکنی ؟ امروز به خودم گفتم : من احساس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 16:02
به خاطر بسپار از رودی که خشک شده هرگز به خاطر گذشته اش سپاسگزاری نمیشود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مهرماه سال 1386 21:33
او روزی از روی صندلی بلند شد و به من گفت دوستت دارم زمان ای دزدی که همه ی چیزهای شیرین را از خود میکنی این را هم به فهرست خود اضافه کن
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 شهریورماه سال 1386 16:42
با چنان عشقی زندگی کن اگه بنا به تصلدف در دوزخ افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 شهریورماه سال 1386 16:42
حرفهایی است برای نگفتن و ارزش عمیق هر کس به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد و کتابهایی نیز هست برای نوشتن و من اکنون رسیده ام به اغاز چنین کتابی که باید قلم را بِکَنم و دفتررا پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم و خود به کلبه ی بی درو پنجره ای بخزم و کتابی را اغار میکنم که نباید نوشت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1386 18:08
اتشی که جسم و جان را میسوزاند غالبا به دست خودمان روشن میشود افتادن در گل و لای ننگ نیست ننگ این است که در همان جا بمانی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1386 18:28
چند روز دیگه جشن نخبه هاست و قراره کسی به اون جمع بره که ۱٪ از هوش و عقل این نخبه ها رو نداره من بهکی باید بگم که باورش بشه اونایی که این لقب ها رو به این افراد میدن چرا یه تحقیق نمی کنن که ببینن که ایا اینا نخبن یاا نه اخه حق خیلی از افراد دیگه ضایع میشه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 18:08
سردی اون نگاهو بشکن فاصله سزای ما نیست تو بمون واسه همیشه این جدایی حق ما نیست بودن تو ارزومه حتی واسه ی یه لحظه میمیرم بی تو خوندن من یه بهانست یه سرود عاشقانست من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم توخودت دلیل بودنم بی تو شب سحر نمیشه میمیرم بی تو من عشقت رو به همه دنیا نمیدم حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم با...
-
......
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 17:44
فکر کن ساعت ۲ بعد از ظهر باشه بخوای بخوابی (( البته با وجود اینکه صبح ساعت ۱۰ ازخواب بیدار شدی )) یکدفعه خونه ی همسایه به پیست اسب دوانی تبدیل بشه اونوقت چه احساسی میکنید
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1386 20:20
از نظراتی که برام میذارید ممنون امشب شب برات ومیگن اگه هر دعایی دارید و از خدا وامام زمان بخواین اجابت میشه من میخوام یه دعایی بکنم ... خدایا (( و ای امام زمان )) ازتون میخوام یعنی از ته قلبم میگم که کمکم کنید کمکم کنید که دختر خوبی برای مامان و بابام باشم کمکم کنید که در درسم و تحصیلم شکستی نخورم و بتونم مامان و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 شهریورماه سال 1386 17:11
پیش خودم فکر میکنم که چرا بعضی ادما هستن که توی هر جمعی حرفشونو میزنن ویا با چشم و ابروشون به اون جمع نشون میدن که چی میخوان و با هر (( ببخشید)) سلیطه بازی که هست به اون چیزی که میخوان میرسن یا با زبون چربو نرمشون همه رو رام میکنن ولی من نمیتونم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 شهریورماه سال 1386 10:56
گفتن بعضی چیزا بعضی وقتها خیلی سخت میشه یعنی خودت اصلا دوست نداری که تو گفتنش اگر و اما بیاری اما دوروبرت کسانی پیدا میشن که ازت برای واو به واو حرفات ازت منطق و دلیل میخوان اینقدر سین جینت میکنن که خودت از اون حرف و اون خواستت پشیمون میشی پشیمون هم نه اصلا به غلطکردن میوفتیکه چرا همچین فکری کردی که میخوای بیان کنی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 شهریورماه سال 1386 18:49
سلام من تازه میخوام شروع کنم من اینجا چیزهایی رو مینویسم که شاید به نظر خیلی ها مسخره و لوس بازی باشه و شاید هم قشنگ اینم برای شروع: اگر تنها ترین تنها ها شوم باز خدا هست او جانشین همه ی نداشتن هاست نفرینها وافرینها بی ثمر است اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند واگر ازاسمان هول و کینه برسرم بارد تو مهربان اسیب ناپذیر من...